ويژگي ها و صفات حاجي واقعي

پدیدآورعلیرضا حیدری

تاریخ انتشار1388/03/11

منبع مقاله

share 764 بازدید
ويژگي ها و صفات حاجي واقعي

عليرضا حيدري
تجلي عبوديت و تقوا

بي گمان حج، به عنوان يكي از اركان پنج گانه اسلام در كنار نماز، روزه، زكات و ولايت، از مهم ترين و اساسي ترين بنيادها و نمادهاي دين اسلام است و هر مسلماني به آن شناخته و معرفي مي شود، از اين رو حجه الاسلام به معناي امر واجبي است كه پس از استطاعت به عنوان نمادي از اسلام شخص مطرح مي شود.
اگر فلسفه احكام اسلامي را در تقرب جويي به خداوند بدانيم و عبوديت را هدف آفرينش مطرح كنيم كه باطن آن ربوبيت بشر و در نتيجه جواز خلافت و ولايت الهي او است، به خوبي روشن مي شود كه حاجي واقعي چه خصوصيات و ويژگي هايي مي بايست داشته باشد.
خداوند در آيه 203 سوره بقره و نيز آيات 27و 28 سوره حج فلسفه و علت حكم حج را ذكر خدا و دست يابي به تقوا مي شمارد. به اين معنا كه شخص مي بايست در اين دوره عملي و كلاس هاي تمريني كوتاه، خود را براي دست يابي به مهار و كنترل نفس آماده كرده و زمينه تقويت عقل و شرع در بينش و نگرش و رفتارهاي هنجاري را فراهم آورد.
مجموعه آموزه هاي دستوري كه براي حج گزار بيان شده، اين فرصت را به وي مي بخشد تا رفتار اجتماعي خويش را سامان داده و در يك برنامه جامعه پذيري، فرهنگ جديدي را تجربه و براساس آن زندگي كند.
در اين برنامه همه چيز از وي سلب مي شود و بسياري از امور مادي كه زينت دنياست، مي بايست به كناري گذاشته شود؛ بسياري از لذت ها بر او حرام مي شود.
مردم در حج نشان مي دهند كه كرامت آدمي در مسئوليت پذيري و همكاري و تعاون با ديگري است و نه اين لباس زيباست نشان آدميت؛ از اين رو پارچه اي سفيد را بر تن مي كنند تا خود را با ديگران يگانه بدانند و تفاوت هايي كه به ظاهر موجبات اختلاف است از تن بيرون مي كنند تا اين گونه تفكر و نگرش نيز از آنها جدا شود.
گردش همگان در يك جهت و در محور يك خانه و در يك مسير مشخص و همراه و همگام با توده هاي مردم از شهري و روستايي و ثروتمند و فقير و بينوا انجام مي گيرد؛ به گونه اي كه بي هيچ امكان شناسايي فرديت و منيت و به دور از هر تشخصي، به قصد تقرب به خداوند گام برمي دارد تا وحدت و يگانگي و نيز اتحاد انساني را تجربه كند و وحدت مسير و محوريت خداوند و توحيد را بيازمايد و به شكل عملي باور نمايد و با تمام تن و جانش تجربه كند.

اصلاح بينش و نگرش

بر اين اساس مي توان، حج گزار واقعي را انساني دانست كه در حوزه بينشي به توحيد در عبادت و فعل و ذات، باور يافته و در حوزه عمل اجتماعي خود را همانند ديگران در يك جمع و جامعه و نيز در شرايط مساوي و يكسان مي داند. اين گونه است كه از هر امر پلشت فكري و ذهني و عملي به دور مي شود و نسبت به امور باطل وقايه و تقوا پيدا مي كند و گام در مسير كرامت واقعي انساني مي گذارد و در ميان ملكوتيان تشخص مي يابد؛ زيرا نوري كه از تقواي او در ميان انبوه انسان هاي همانند و يكسان بر آسمان و ملكوت مي بارد همانند ستاره اي است در ميان سياهي تاريك شب كه به تنهايي مي درخشد. هر كسي كه خود را در توحيد بينشي و عملي بيش تر غرقه مي سازد و در درياي وحدت بر محور كعبه توحيد، بهتر جلوه مي دهد در ميان آسمانيان و فرشتگان يگانه هستي است. هرچند كه از نظر زميني ها يكي از هزاران و ميليونها باشد از اين رو گمنام هاي نيكوكردار و متقي در ميان زمينيان، در ميان آسمانيان مشهور و معروف هستند. بر اين اساس در روايت است كه مومن در آسمان معروف تر است و هرچه ايمان و نور وجودي اش بيش تر باشد. شهرت وي افزونتر است.
با اين بيان ظاهر مي شود كه چرا معيار سنجش انسان در ميان ملكوتيان با آن چه در ميان توده هاي مردم است تفاوت ماهوي دارد؛ زيرا معيار سنجش و داوري در ميان ملكوتيان، تقواي ايماني شخص است. و لذا خداوند به صراحت بيان مي دارد كه تنها تقواي الهي موجب برتري و اكرام ايشان است: ان اكرمكم عندالله اتقيكم.

تقواي كامل و بذل و احسان

وجود نوري حج گزار واقعي است كه وي را به سوي ملاك هاي انساني سوق مي دهد و چون خود را رب طولي خداوند مي شمارد و انساني مسئوليت پذير مي داند، از هر آن چه روزي او شده بخشي را به عنوان حق سائل و محروم به اين دو دسته مي دهد و چون اهل احسان و لطفت و كرامت و ايثار است افزون تر از حق نيز به ديگران بذل و بخشش مي كند. از اين رو حج گزار قاصد، اهل بخشش و صدقه و نيكوكاري است و از هرچه خداوند نعمت او كرده به مردم به ويژه سائلان و محرومان و نيازمندان مي بخشد و دست احسان و ايثارگري وي به سوي ديگران دراز است تا همواره از هر كسي در هر مقامي دستگيري نمايد.
بنابراين، اهل تعاون و همكاري با ديگران است و مي كوشد تا دست آنان را گرفته و نيازهاي روحي و رواني و مادي و معنوي شان را برآورده سازد.
او در خود هيچ گونه برتري احساس نمي كند و تفاوت هاي ظاهري از رنگ و پوست و لباس و مانند آن را امري جداي از ذات بشر مي شمارد و آن را معيار سنجش و داوري هاي خويش قرار نمي دهد.
بنابراين قايل به هيچ كاستي و طبقات اجتماعي و اعتباري نيست و در عمل اين گونه نشان مي دهد كه برادري ديني وي بازتابي از برادري خوني او با ديگران به حكم وحدت نفس انساني است كه خداوند در آيه اول سوره نساء آن را بيان داشته و فرموده است كه همه شما از يك پدر و مادر آفريده شده ايد و هيچ گونه تفاوت و برتري نژادي بر ديگري نداريد.

مردمداري و تقرب خواهي

حاجي واقعي با مردم است و هر جا مردم گام برمي دارند با آنان مي رود؛ خود را از مردم و جامعه بيرون نمي شمارد و درد اجتماع را درد خويش مي شمارد و برآورد نيازهاي جامعه را برآورد كردن نيازهاي شخصي مي داند. با اين كه همانند ديگران است و در مسير ظاهري آنان گام برمي دارد ولي تفاوت هاي ماهوي در همراهي با ايشان دارد. با ايشان است و دستگير ايشان مي باشد و اجتماع را عين حضور مي شمارد و از هر گونه دور شدن از اجتماع مي پرهيزد و عرفان و شناخت واقعي خداوند را در خلق مي جويد؛ با اين همه جان و روحش در پيشگاه ايزد منان است. تن او با تن هاست ولي در همان حال به سبب تفاوت با ديگران تنهاست. اين تنهايي وي براي آن است كه روح و جانش در مسير كمالي پرواز مي كند درحالي كه ياران و همراهان ظاهري او ممكن است حتي در حج، تنها با تن هايشان با وي باشند. و لذا اكثر الضجيج معنا مي يابد و اقل الحجيج خودنمايي مي كند. با اين همه مي كوشد تا خود را به سبب اعمال كامل و خوب خويش برتر نيابد و درعين بزرگي فروتني پيشه كند؛ زيرا مي داند كه هر كه داناتر و مقرب تر به مقام خلافت ربوبي است، مسئوليت بيش تري برعهده اوست و دامنه فيض رساني او از نظر كمي و كيفي افزايش مي يابد. از اين رو صاحب درد است و نسبت به همه كس و همه چيز خود را مسئول مي شمارد. نه تنها از شكستن شاخه سبزي مي شكند و دلگير مي شود بلكه از كشته شدن هر جانداري خود را كشته مي يابد. پس خود را مسئول گياه و جاندار مي شمارد و نسبت به آنان حساس است.
مشكلات مردم را كه به سبب گناه بر ايشان وارد مي شود براي خود سخت مي شمارد و براي خود و ديگران استغفار مي كند و از خداوند مي خواهد تا زمينه هاي بازگشت كامل او و ديگران را به سوي خود فراهم كند (بقره آيه199) زيرا تحمل دوري خود و ديگران از مقام قرب الهي و عدم بهره مندي از رضايت و خشنودي خدا را ندارد. اين گونه است كه دعاها و نيايش هايش رنگ و بويي ديگر دارد و همواره درد ديگران را بر درد خود مقدم مي دارد و مي كوشد تا با استغفار و توبه خواهي، خود و ديگران را رهايي بخشد.
در جستجوي فضل و رحمت و رضوان الهي است و هر كاري كه انجام مي دهد براي رضا و خشنودي خداوند است و امنيت و آرامش و آسايش را براي همگان مي خواهد. (مائده آيه2) از اين رو تنها براي خود و خانواده سلامت و امنيت نمي خواهد بلكه حتي امنيت را براي گياهان و جانواران نيز مي خواهد و خود را نسبت به محيط زيست و همه جانداران به حكم ربوبيت طولي مسئول مي داند و تا حق و حقوق آنان را ادا نكند از پاي نمي نشيند.
هنگامي كه خود را در ميان حاجيان و مراسم آن مي يابد به ياد قيامت و روز حشر مي افتد و جانش به سوي آخرت پرواز مي كند و اعمالش را براي دست يابي به آرامش ابدي انجام مي دهد و اين روزها را نمادي از روز بزرگ رستاخيز مي شمارد. (بقره آيه203)

تكريم موجودات

حاجي واقعي به ديگران از انسان و حيوان و گياه به عنوان آفريده هاي الهي احترام مي گذارد و از هرگونه هتك حرمت حريم بشر و قداست انسان دوري مي ورزد(مائده2) و محيط زيست را حفظ كرده و از فساد و تباهي در آن جلوگيري مي كند (مائده آيه 94 و آيات ديگر) زيرا خود را مسئول در برابر همه آفريده ها و مأمور به خلافت مي داند تا هر موجودي را به كمال لايق و شايسته اش برساند و از سوي ديگر خود را مأمور به آباداني زمين مي شمارد و به خود اجازه تعدي و فساد در خشكي و دريا و گياه و جاندار نمي دهد.
از هيچ كمك و نيكي از آب رساني (توبه آيه19) و ديگر كارهاي نيك دريغ نمي ورزد (بقره آيه 197) و از اين طريق در جلب رضايت خداوند مي كوشد. (مائده آيه2)
بنابراين اهل احسان و نيكوكاري است و خلق و خوي او نسبت به همه موجودات رفتاري پسنديده و نيك است و با حفظ حرمت ها، احترام هر موجودي را به جا مي آورد و حق هر موجودي را ادا مي كند.
در رفتارهاي اجتماعي خويش به گونه اي رفتار مي كند كه دور از هرگونه كبر و تكبر و استكبار و تفاخر است؛ زيرا خود را همانند ديگران بشري مخلوق مي شمارد كه هيچ چيز براي او امتياز نمي آفريند (بقره آيه125و 199 و سوره حج آيات 25تا27)
در همه اعمال خويش، اخلاص را درنظر مي دارد و براي منت گذاري به كسي و يا از روي رياكاري، عملي را انجام نمي دهد و تنها خداوند را در كارهاي خويش درنظر دارد. (بقره آيه 196 و نيز آل عمران آيه97)
به نظر وي كار زماني ارزش دارد كه تنها براي تقرب به خدا باشد و آن كس كه بايد ببيند و براي كار ارزش گذاري كند خداوند است و لذا جز رضايت و خشنودي او نمي خواهد؛ چون رضايت او را مساوي با همه چيز مي داند ديگر نيازي نمي بيند كه كاري را آشكار كند و اگر چيزي را آشكار ساخت يا براي تنبيه و تشويق ديگران به عملي نيك است و يا اين كه لازم بوده به هر علتي آن را آشكار سازد وگرنه براي او تفاوتي ميان كار آشكار و نهان و يا در شب و روز ندارد. اگر مأمور است كه شبانه و نهاني انجام دهد همان گونه عمل مي كند و اگر لازم بود كه در روز و آشكارا و در منظر و مرآي مردم صورت پذيرد به حكم، عمل مي كند و همان گونه آن را آشكار مي سازد؛ چنان كه اگر لازم شد به جماعت و يا فرادا و تنهايي انجام مي دهد.

تولي و تبري

اهل تولي و تبري است و نسبت به حق، تولي داشته و نسبت به دشمنان حق و اهل باطل از مشرك و كافر، اعلان برائت مي كند و مرزهاي ايمان خويش را از كفر در هر شكل و شمايل مشخص مي سازد. در اين اعلان برائت و شفاف سازي به مسأله ولايت كبراي اهل بيت عصمت و طهارت ايمان دارد و آن را به صراحت اعلان مي دارد، بي آن كه اهانت و توهين انجام دهد؛ زيرا هرگونه عملي به دور از حكم اولي الامر را سرپيچي از خدا و رسول مي شمارد و تولي طاغوت را عين كفر به ايمان مي داند. (توبه آيه 3) اين گونه است كه با زبان و جانش اهل برائت و تبري از كفر و طاغوت و اهل تولي و اطاعت است. شعائر حج را كه بيان اطاعت توحيد و اولي الامر است بزرگ مي شمارد و در تعظيم آن كوتاهي نمي كند. در جنب الله و ولي الله از هرگونه افراط و تفريطي خودداري مي كند؛ زيرا تفريط آن است كه حق كسي را در زمان توانايي و حضور شخص ندهي، و از آن جايي كه خود را در محضر ولي الله مي بيند كه شاهد اعمال اوست و اطاعت او را مي خواهد مي كوشد تا آن گونه كه رضايت اوست كارها را انجام دهد و حق شاهد و حاضر(عج) را ادا نمايد و به خود اجازه نمي دهد كه در حضور ايشان اعلان اطاعت نكند و عهد و پيمان و بيعت نبندد. براي اين مقصود با خواندن دعاي عهد به صراحت و روشني بيعت خود را با صاحب الزمان(عج) اعلان مي دارد و حق ولي الله اعظم(ع) را ناديده نمي گيرد و نسبت به وي تفريطي روا نمي دارد.

بيعت با امام زمان(عج)

بسياري از شيعيان، با آن كه شيعه هستند، حق ولي الله اعظم(عج) را ادا نمي كنند و در حضور آن حضرت دست بيعت به وي نمي دهند و حتي در تمام عمر خويش يك بار هم شده دعاي عهد را نمي خوانند تا عهد و پيمان بيعت را با او ببندند و يا تجديد نمايند.
در مراسم است كه شيعه مي بايست با اعلام رسمي برائت و تولي نشان دهد كه بر بيعت آن حضور(عج) باقي است و يكي از شرايط كمال حج بستن عهد رسمي بيعت با آن بزرگوار است كه در حال حاضر از سوي بسياري از شيعيان در مراسم حج فراموش مي شود و اين در حالي است كه در همان زمان براي حليت زن خويش، طواف نساء انجام مي دهد ولي بيعت اطاعت با امام زمان خود نمي بندد؛ از طرفي كمال حج به شناخت امام و بيعت با اوست. از اين رو در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل شده مبني بر اينكه اسلام بر پنج پايه است نماز، روزه، حج، زكات و ولايت، اين بند نيز افزوده شده كه برتر از همه ولايت است كه اگر آن پذيرفته شود ديگر اعمال نيز پذيرفته مي شود و هر عملي بدون ولايت به معناي عدم پذيرش آن از سوي خداوند است و چه خوش گفت شاعر كه نماز بي ولاي او نماز بي وضو بود كه بيانگر بطلان نماز خواهد بود؛ زيرا طهارت باطني هر عملي با ولايت درست مي آيد كه آنان هم طاهر و هم مطهر و پاك كننده هستند. از اين رو آنان را مزكي يعني تزكيه كننده درون آدمي نيز شمرده اند.
امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر پنج اصل بنا شده است: برپا داشتن نماز، پرداخت زكات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان و ولايت و پيروي از ما اهل بيت. در آن چهار چيز رخصتي داده شده است ولي در ولايت هرگز رخصتي نيست. كسي كه مال ندارد زكات بر او واجب نيست و حج نيز از او ساقط است و كسي كه مريض است نشسته نماز مي خواند و روزه بر او لازم نيست ولي ولايت بر همه واجب است چه مريض باشد و چه سالم، چه دارا باشد و چه فقير. (المواعظ العدديه ص 163) امام صادق عليه السلام: «ولايتنا ولايه الله التي لم يبعث نبياقط الا بها». ولايت ما همان ولايت خداوند است و خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نفرموده مگر با همين ولايت. (اصول كافي، ج1، ص 437)
حج گزار واقعي همان گونه كه از انواع پلشتي هاي عملي دوري مي كند در مقام تفكر و بيان و گفتار نيز انساني نيك است و كردار نيك و گفتار نيك و پندار نيك را در حج به نمايش مي گذارد و لذا از هرگونه بيهوده گويي و باطل سرايي اجتناب مي ورزد(حج آيه 30) و در يك كلمه، يك حج گزار واقعي و قاصد خداوندي، نمايش تام و تمامي از انسان كامل را در يك محدوده زماني و مكاني به اجرا درمي آورد تا بتواند پس از بازگشت از اين دوره تمرين عملي، در زندگي روزانه خويش و در موطن خود آن را ادامه داده و تكميل نمايد. از اين رو خداوند از اين دوره «معدودات» و كوتاه از نظر زماني و مكاني و كلاس هاي عملي و آموزش نظري و عملي، به عنوان شعائر الله ياد كرده و آن را بزرگ داشته است. (حج آيات 27 تا 32 و آيات ديگر)

رنگ خدايي گرفتن و تغيير مقصد

كساني كه بتوانند براساس آموزه هاي قرآني و روايي به دقت در اين دوره شركت كنند و هيچ كلاس و درسي را فرو نگذارند مي توانند اميد داشته باشند كه پس از بازگشت، انساني ديگر شده اند و در مرتبه اي فراتر و برتر از ديگران نشسته اند؛ زيرا حج گزار واقعي در اثر ديدار با امام زمان خويش در مراسم حج و بهره مندي از او كه جنب الله است مي تواند اميدوار باشد كه به خداوند تقرب جسته است و صبغه الهي يافته و رنگ و بوي خداوند را با خود به همراه دارد. بنابراين پس از بازگشت، ديگران به استقبال او مي شتابند و به زيارت او مي روند؛ زيرا مؤمن و حاجي واقعي كه حج وي مقبول و سعيش مشكور است خود اكنون بسان كعبه اي است كه زيارت او همانند زيارت خانه خداست و هر كسي در كنار وي مي ايستد همانند آن است كه در كنار خانه خدا بلكه فراتر ايستاده است؛ زيرا ارزش چنين حج گزاري كه رنگ خدايي يافته است از آسمان و زمين و هستي برتر است و چگونه خانه، تنها با انتساب به خداوند ارزشمند شده و قابليت زيارت مي يابد و انساني كه به خدايي رسيده و رنگ و بوي او را يافته قابليت ديدار و زيارت را نيابد و حتي از خانه خدا برتر نشود؟ تنها نگراني از آن دسته حاجياني است كه همانند برخي از اعراب، بي هيچ قصد و نيت خودسازي و تقواپيشگي در مسير حج اسلام گام برمي دارند، زيرا با اين همه هزينه در مال و جان كردن و خطر خريدن، به جاي بوستان و گلستان رب العالمين، ره به تركستان مي برند و به سياحت زمين و خانه اي مي روند اما صاحب خانه را نديده (امام زمان(عج) كه كعبه واقعي و قبله باطني است) باز مي گردند. يعني اين عده نمي توانند با امام زمان خويش عهد بيعت بسته و ديدار ولايت را تجديد نمايد اما اگر اين گونه نبود و حاجي خودساخته شد و بازگشت او را در آسمان چنان جايگاهي است كه همگان بر آن غبطه مي خورند. حج گزار واقعي با ديدار امام زمان خويش، حج واقعي را انجام داده و حج خويش را به اتمام رسانده است؛ زيرا اكمال دين و اتمام نعمت به ولايت است، «تمام الحج لقاء الامام» (كافي، ج 4، ص 549؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 254؛ بحارالانوار، ج 96، ص. 374) كه به بيعت ولايت و عهد انجام مي شود.
كعبه يك سنگ نشاني است كه ره گم نشود
حاجي احرام دگر بند، ببين يار كجاست.
اگر امام زمان (عج) قبله واقعي و كعبه باطني نبود امام زمان (عج) پشت به كعبه مردم را ندا نمي داد؛ زيرا با اين كار خويش بيان مي دارد كه كعبه، مقصود و مقصد واقعي اش، همان امام زمان (عج) است. بنابر اين مي بايست قصد امام زمان (عج) خويش را داشته باشد نه كعبه اي كه خاك و سنگي بيش نيست. اگر كسي قصد امام زمان خويش كرد، حاجي واقعي است نه كسي كه كعبه را مقصود خود دانست.
روزي كه برفتند رفيقان پي هر كار
زاهد به سوي مسجد شد و من جانب دلدار
حاجي به ره كعبه و من طالب ديدار
من يار طلب كردم و او جلوه گه يار
او خانه همي جويد و من صاحب خانه
مهدي (عج) روح حج و رمز تماميت آن است. امام باقر مي فرمايد: «تمام الحج لقاء الامام؛ تماميت حج در گرو ديدار با امام است.» امام صادق (ع) نيز مي فرمايد: «هنگامي كه يكي از شما حج به جا مي آورد، آن را به ديدار ما ختم كند؛ زيرا آن از تماميت حج است.» (بحار الانوار، ج 96، ص 374) حج با ياد او «طواف دل» و بي ياد او «طواف گل» است.
امام صادق (ع) مي فرمايد: «يفقد الناس اما مهم يشهد الموسم فيراهم ولايرونه؛ مردم امام خود را نيابند. او در موسم حج شاهد ايشان است و آنان را مي بيند، اما آنان او را نمي بينند» (كافي، ج 1، ص 337؛ كمال الدين، ج 2، 23)
مكه بي حضور مهدي (عج) بازار عكاظي بيش نيست و كعبه بي عطر حضور او بتكده اي را مي ماند كه توليت آن را مي توان در يك شب نشيني مستانه در ازاي مشكي شراب معاوضه كرد. (اشاره به داستان «ابوغبشان» كليددار كعبه، كه سرقفلي توليت كعبه را در شب نشيني مستانه طائف به دو مشك شراب فروخت. ر. ك: تفسير الميزان، ج 3، ص. 362)
محمد بن عثمان عمري، نايب دوم امام زمان مي گويد: «به خدا سوگند! صاحب اين امر هر ساله در موسم حج حضور مي يابد و مردم را مي بيند و مي شناسد، و مردم او را مي بينند ولي نمي شناسند.» (من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 520؛ كمال الدين، ج 2، ص. 440)
بنابر اين هر حج گزار واقعي مي بايست پيش از آن كه قصد كعبه كند قصد باطن كعبه و حقيقت آن يعني امام زمان خويش كند و به ديدار او بشتابد. از اين رو حج بر هر انساني يك بار به عنوان حجه الاسلام واجب شده است كه انسان به ديدار امام زمان خويش برود و از او دين را بياموزد و با او بيعت اطاعت و ولايت كند. كه شهادت آيه تبليغ (سوره مائده آيه 63). نيز بدون حضور امام معصوم، نه تنها حج كه تمامي رسالت رسول، ابتر است. از آيه أذن في الناس يالحج ياتوك رجالا (سوره حج آيه 27). هم با توجه به تفاوت «يأتوك» به جاي «ياتونا» استفاده مي شود كه مردم هر زمان در پاسخ به نداي ابراهيم (ع) بايد به سوي امام و ولي زمان خود بروند. با توجه به اين ها و غير اينها است كه مي توان گفت: در عرفاتي كه امام نباشد معرفتي نيست. در مشعري كه امام نباشد شعوري نيست، در منايي كه امام نباشد، شيطاني رمي نمي شود و اگر در كنار زمزم، امام نباشد، آبي نيست كه سراب است.
آيت الله جوادي آملي در اين باره مي نويسد. «اساس و روح حج چيز ديگري است. حضرت امام باقر (ع) كه مظهر علم ذات اقدس اله و باقر علوم الاولين و الاخرين است، وقتي به مكه مشرف شد، ديد مردمي كنار كعبه طواف مي كنند، فرمود: «هكذا كانوا يطوفون في الجاهليه». در جاهليت نيز اين چنين اشواط سبعه داشتند و دور اين كعبه مي گشتند و اسلام نيامده است تا همان سنت جاهلي را ادامه دهد: «انما أمروا أن يطفوا بها ثم ينفروا الينا فيعلمونا بولايتهم و مودتهم و يعرضوا علينا نصرتهم»، ثم قرأ قوله سبحانه و تعالي: «فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم» فرمود: دور اين سنگ هاي بي اثر گشتن در جاهليت نيز رايج بود. (كافي. 392. 1) اين تعبير كه «احجار كعبه سود و زياني نمي رساند» به طور مكرر در بيانات اهل بيت (ع) آمده است تا زايران كعبه بدانند كه در كنار «كعبه گل»، آن «كعبه دل» كه اصل ولايت و رهبري است، محفوظ است.
در كتاب قيم نهج البلاغه آمده است كه «ألا ترون ان الله سبحانه و تعالي اختبر الاولين من لدن آدم الي الاخرين من هذا العالم با حجار لاتضرولا تنفع و لا تبصر و لاتسمع فجعلها بيته احرام الذي جعله للناس قياماً.» خداوند با اين سنگ ها، كه تقرب و تبعد آن ها را سود و زياني نيست مردم را امتحان كرده است. بوسيدن احجار كعبه براي آن نيست كه اين حجر سود وزياني دارد. حضرت امام باقر (ع) فرمود: مردم موظف اند كه اطراف اين سنگ ها بگردند اما بعد از طواف، به بارگاه ولاي ما بار يابند و مودت و نصرت و آمادگي خود و «حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر» را بر ما عرضه كنند، آنگاه حضرت اين آيه كريمه را قرائت فرمود»: فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم». يعني پروردگارا! دل هاي گروهي از مردم را به فرزندان من مشتاق كن.
اين آيه در قبال سوره كريمه حج، دو پيام دارد يعني مردم كه از نقاط دور و نزديك به حرم خدا مشرف مي شوند، موظف اند دو كار را انجام دهند: اول اينكه با بدن، دور آن سنگ هايي كه «لاتضر و لاتنفع» است. بگردند و دوم اينكه با جان، گرد حرم ولاي اهل بيت و رهبري علي و اولاد او (ع) طواف كنند. خداي سبحان پيام اول را كه با ابدان مردم كار دارد به عهده ابراهيم خليل(ص) گذاشته و فرمود: تو اعلان كن، مردم مي آيند: «و اذن في الناس بالحج ياتوك رجالا و علي كل ضامر ياتين من كل فج عميق.» اما وقتي مردم با جان بيايند تا ولاي خود را با اهل بيت(ع) عرضه كنند و آمادگي خود را براي فداكاري و نثار جان و ايثار مال ارائه دهند، «حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر» محقق مي شود كه ابراهيم خليل(ص) آن كار را از خداي سبحان چنين درخواست نمود، فرمود: پروردگارا! تسخير دل هاي مردم كه به اطراف كعبه دل بگردند، به عهده تو است.
حضرت امام باقر(ع) فرمود: اين طواف صوري بي روح، در جاهليت نيزبود، اشواط سبعه و قرباني، سابقه داشت: اما اسلام آمد تا به مردم بگويد گذشته از طواف كنار كعبه سنگ و گلي كه «لاتضر و لاتنفع»، آمدن به حضور امام و عرض نصرت كردن، متمم حج است.
طبق بيان نوراني حضرت امام باقر(ع) حجي كه رهبري در آن حضور و ظهور ندارد، ناقص است: «من تمام الحج لقاءالامام». البته اين شامل همه عبادات بوده واختصاصي به حج ندارد و به عنوان تمثيل است، نه تعيين؛ يعني نه تنها «من تمام الحج لقاءالامام»، بلكه «من تمام الصلاه لقاء الامام»، همچنين «من تمام الصيام لقاء الامام»، چه اينكه «من تمام الزكاه لقاء الامام» و در پايان حديث «بني الاسلام علي خمسه اشياء: علي الصلاه و الزكاه و الحج و الصوم والولايه»، سخن از «ولايت» است كه با كلمه «والي» از آن تعبير شده: «و الواهي هو الدليل عليهن.»
اين سخن حضرت امام باقر(ع) كه: «من تمام الحج لقاء الامام»، از آيه كريمه «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» كه در حجه الوداع نازل شده، الهام و مدد گرفته است.
خداوند سبحان، اسلام همراه با ولايت و رهبري را براي ما پسنديده است. دين خداپسند، ديني است كه با «كمال نعمت» و «تمام ولايت» آميخته باشد پس نه تنها «من تمام الحج لقاءالامام»، بلكه «من تمام الاسلام لقاء الامام» است.

امامت، باطن كعبه

خداوند براي اين كه مردم را به سوي حقيقت كعبه توجه دهد، با ايجاد شرايط ولادت محور ولايت، اميرمومنان علي(ع) در خانه خدا اين پيام را به جهانيان ابلاغ عيني و محسوس كرد كه باطن خانه كعبه چيزي جز ولايت عظما و خلافت كبرا نيست. بر اين اساس هر كسي اگر غير از ولي الله اعظم را قصد كند ره به تركستان برده است. او همانند ابليسي است كه به جاي آن كه اطاعت امر الهي نمايد و سجده بر ولي الله (آدم) كند بر هواي نفس و كبر خود سجده برده است. كسي كه كعبه را قصد كند و باطن آن يعني ولي الله اعظم را مقصد و مقصود خود قرار ندهد چون ابليس، به هيچ سجده برده و اطاعت حق را فروگذار نموده است. ابليس كسي است كه حاضر به سجده بر نوري نشد كه به حكم نفخت در كالبد آدم دميده شده است و اين همان روح اعظم الهي است كه پيامبر(ص) وجان وي (انفسنا) اميرمومنان معناي باطني آن است، زيرا اسماي الهي كه به صورت تعليمي به آدم داده شده، همان انوار ولايت است. بر اين اساس هر كسي ولايت را نپذيرد و به قصد كعبه ولايت عزيمت نكند از مقصد دورافتاده است.
اين ها خصوصيات و ويژگي هاي يك حج گزار واقعي است كه به اجمال بيان شد و خصوصيات ديگري نيز در هر يك از اين كليات وجود دارد كه آيات و روايات بدان پرداخته ولي مجال بيان همه آن ها نيست.

مقالات مشابه

اسرار اعمال حج در قرآن و سنت

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهزهرا حق‌زاده

درنگی در طواف النساء از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمدجواد عنایتی‌راد

حج و روايات تفسيري امام رضا (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندههادی یعقوب‌زاده

رازهای عرفانی حج در تفسیر عرفانی قرآن

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهرحیم کارگر

شفابخشی حج

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهمجتبی کلباسی

من الحج حدیث فی القرآن الکریم

نام نشریهالوعی الاسلامی

نام نویسندهمحمد الدسوقی